پدیدهای که در جشنواره سی و سوم شاهد آن هستیم دست و پا زدن جوانها برای اقتباس از فیلمها و رمانهای خارجی است، ایدههایی که از نیمههای راه به حال خود رها شده یا دچار انحراف از مسیر طبیعی و منطقی میشود یا آن قدر در عرض بسط و گسترش مییابد که فیلم در نهایت جلو نمیرود یا دور خود میچرخد یا در جا میزند. برخی از این ایدهها، سوژه نابی برای یک فیلم کوتاه هستند که بسط و گسترش یافته و به واسطه این که در ظرف دراماتیک مناسب خود قرار نگرفته، کشدار و کسلکننده شده است یا به جای این که در طول درام پیش برود و در یک ساختار علت و معمولی رمزگشایی کننده دائما در عرض تنیده شده است.
فیلم «دو» سهیلا گلستانی، با تمام نماهای طولانی و موقعیتهای خستهکننده بیننده را به داخل لوکیشنهای شلوغ و بی نظم و پر (نا)بازیگر میبرد و بدون هیچ نقطهی عطفی خرده داستانهای نامربوطی را روایت میکند که در نهایت بگوید «دو خط موازی هیچگاه به یکدیگر نمیرسند»!
تهیه کنندگی و بازیگری پرویز پرستویی خیلیها را کنجکاو کرده بود تا محصول اول سهیلا گلستانی را ببینند، اما به احتمال زیاد اکثر آنها با دیدن «دو» از این همکاری نا امید میشوند.
در نگاه اول، بهمن سپهری (پرویز پرستویی) پس از سالها از آلمان به ایران آمده تا تمام املاک و وسایل با ارزش خود را بفروشد و برگردد که پری (مهتاب نصیر پور) به خانه متروک او میآید تا مستخدم آن جا شود. پری، ابتدا با ممانعت و برخورد بهمن مواجه میشود ولی با اصرار خواهر بهمن و التماس فراوان به این کار رضایت میدهد.
در نگاه دوم داستان پری، در محلهای متوسط زندگی می کند و زن دوم مردی است که ناپدید شده و از او خبری نیست و در منزل اقوامش _که ربط و نسبتشان با پری مشخص نیست_ زندگی می کند ولی تصمیم به مستقل شدن و خروج از ایران را دارد.
در نگاه سوم پری به دلیل اشتباهات پیاپی از خانه بهمن اخراج میشود و سمانه _دوست پری_ برای گرفتن حق پری بدون اطلاع وی به منزل بهمن می رود و بین آنها درگیری شکل میگیرد. سمانه با کیف پر پول و طلا به محل قرار با پری میآید و ماجرای درگیری را شرح میدهد و ادعا میکند که بهمن را کشته است.
در نگاه چهارم پری برای بازگردادن پولها و طلاها به منزل بهمن برمیگردد ولی اثری از او نمیبیند. تا این که بهمن از راه می رسد و در را روی او قفل می کند و میرود. پری که مشغول تمیز کردن خانه است از نردبان به زمین میافتد، بهمن از مهمانی برمی گردد و... تمام!
همانطور که در ابتدای یادداشت اشاره شد جوانهای این جشنواره درگیر فرم بیهوده و کسل کننده شده و با درجا زدن بیننده را به حال خود رها میکنند.
پ.ن: این مطلب همزمان با سی و سومین جشنواره فجر برای حلقه وصل نوشته شد.